پنجشنبه ۱۹ اسفند ۱۳۸۹ - ۰۷:۰۵
۰ نفر

رفیع افتخار: من انشایم خوب نیست و اغلب از آن نمره 10 و کمتر می‌آورم.

به همین دلیل شاید نتوانم منظورم را قشنگ و راحت بیان کنم، ولی عید سعید باستانی را خیلی دوست دارم و احتمال صددرصد می‌دهم درستش کرده باشند تا کنار سفره هفت‌سین زیرچشمی نگاهمان به دست والدینمان باشد که چه وقت دستشان به طرف جیب یا کیف پولشان می‌رود.

اما چه فایده، تا این لحظه، خانه ما خیلی شیر تو شیر است و والدین عزیزتر از جان ما باز هم قهر می‌باشند و من را با این سیاوش تخس و موذی تنها گذاشته‌اند و احتمال صددرصد می‌دهم سال تحویلی خانه نباشند. با وجود این ناامید نیستم و به خانه‌تکانی خود ادامه می‌دهم. والدین من از 365 روز سال، 360 روزش را با هم قهر می‌باشند و جنگ و دعوا دارند و من را با این وروجک تنها می‌گذارند. برادر کوچکم خیلی بازیگوش است و بدجوری آتش می‌سوزاند و احتمال صددرصد می‌دهم والدینمان برای راحتی خودشان او را می‌گذارند پیش من و می‌گویند چون دیگر از آب و گل در آمده‌ام، می‌توانم از این جانور زبان نفهم مواظبت نمایم. همچنین می‌گویند مواظبت از او برایم کلی فایده دارد، چون بعدها می‌توانم از بچه‌های خودم هم مواظبت کنم. اما من که بلانسبت درازگوش نیستم و می‌دانم خودشان، بی‌خیال ما، می‌روند تفریح و گردش، انگار نه انگار بچه‌هایی هم در خانه دارند. تازه، والدین ما مثل کفش لنگه به لنگه می‌باشند و ما بیشتر وقت‌ها یک لنگه‌اش را دیده‌ایم و لنگه دیگرش غایب است، چون هر وقت یکی‌شان باشد آن یکی پایش را نمی‌گذارد خانه.

من این نامه را می‌نویسم و می‌اندازمش توی یک صندوق پستی و امیدوارم قبل از فرا رسیدن عید سعید باستانی به دست والدینمان برسد و آن را بخوانند و بیایند کنار سفره هفت‌سین پیش ما بنشینند و ساختگی روی خوشی بهمان نشان بدهند و به سر و گوشمان دست ‌با محبتی بکشند. هر چند، به احتمال صددرصد یک ساعت‌ونیم پس از سال تحویل دعواهایشان شروع می‌شود. البته این هم غنیمتی است چون من ساعتی از دست سیاوش خونخوار نجات پیدا می‌کنم. حالا هم تند و تند نامه‌ام را می‌نویسم چون سروصدایش نمی‌آید و به احتمال صددرصد گوشه‌ای مشغول خرابکاری‌های خودش است. تا یادم نرفته بگویم سیاوش از شعر «آهویی دارم خوشگله فرار کرده ز دستم» خوشش می‌آید و هر وقت می‌شنود سرودستش را تکان می‌دهد و نیشش را کاملاً باز می‌کند. به گمانم بیشتر از کلمه «فرار»ش لذت می‌برد. فسقلی از همین حالا، چهار دست و پا میل به فرار دارد. در حالی که من که بزرگ‌ترم و 12 سال دارم بیشتر به آشتی پدر و مادرم فکر می‌کنم تا چیزهای دیگر و خیلی دلم می‌خواهد مثل بچه‌های دیگر کانون گرم خانوادگی داشته باشیم. خب دیگر، نامه‌ام را تمام می‌کنم و اگر چند اشکال جزئی و کوچک در نامه‌ام پیدا کردید، به بزرگی خودتان ببخشید، چون همان‌طور که گفتم، انشایم ضعیف است و نمی‌توانم خوب بنویسم؛ هر چند که حرف‌های زیادی دارم.

به امید آشتی والدینمان قبل از عید سعید باستانی سهیل.

کد خبر 130088
منبع: همشهری آنلاین

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز